و خدایی که در این نزدیکی است....
*ألحَمدُ لِلّه کَما هُوَ أهلُه*
درباره وب
نويسندگان
لينک دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان و خدایی که در این نزدیکی است... و آدرس solaleh20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
لينک هاي مفيد
یه غروب سرد زمستون گدایی از دم کفش فروشی رد شد
و در حالی که به شدت می لرزید، با صدایی گرفته به مغازه دار گفت:
یک جفت کفش ساده بهم بده که پاهام رو زمینه.
مغازه دار با چهره ای مغرور لنگه کفش بزرگی را
که برای جلب توجه مشتری آویزان کرده بود، به او داد.
صبح روز بعد وقتی مغازه دار، مغازه را باز کرد،
گدا را دید که از سرما مرده بود و روی لنگه کفش نوشته بود:
سپاس، ولی بخشش تو بزرگ بود و من کوچک.
پس از خجالتت مُردم، کرَمت پایدار.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, | 16:49 | نويسنده : solaleh20 | نظر بدهید